بررسی سیستم ها و روش های آموزش موسیقی و ضعف آن در کشور

آموزش موسیقی- آموزشگاه هنر ایران زمین
ضرورت آموزش چیست؟ اولین سوالی که در ذهن انسان ایجاد می شود این است که آیا آموزش امری درونی است یا بیرونی؟ اگر آموزش امری درونی است ضرورت و نیاز عناصر بیرونی چیست؟ اگر آموزش امری بیرونی است، پس خود آموزی چه جایگاهی در روند یادگیری دارد؟


انسان غارنشین برای بقا و زنده ماندن ناگریز به تجربه کردن، مواجه شدن و رویارویی با غرایز و نیاز های خود بوده است. چرا که در آن زمان هدف، حفظ بقاء بوده است و راهی به جز تجربه کردن وجود نداشت. بی شک نخستین آموزش بشر از همین روزگار با تکیه بر تجربه حواس و یادگیری از طبیعت آغاز گردید و با گذشت صدها سال محصول این خود آموزی و تجربه ی طبیعی ساخت ابزارهای ابتدایی و خانه های بی استقامت بود. به تدریج با به وجود آمدن جوامع این آموزش سرعت و رشد بالاتری پیدا کرد و دومین نوع آموزش یعنی یادگیری از یکدیگر به وجود آمد. اما روزگاری رسید که جوامع بشری به این نتیجه رسیدند که برای پیشرفت سریع باید گروهی به امر آموزش نسلهای جدید بپردازند تا فرزندان نیز همانند پدران از نقطه صفر شروع نکرده و تجربیات نسلهای گذشته در زمان اندک به آنها منتقل شود.


زندگی در عصر حاضر که ماشین و تکنولوژی هر لحظه پیشرفت کرده و قادر هستند بسیاری از نیاز های انسان را مرتفع کند، انسان نیز بسیاری از نیاز های خود را به ماشین محول کرده و استفاده از علوم گوناگون و تجربیات را جایگزین تجربه و خطر کردن نموده است. لذا با توجه به نیاز امروز در تمامی علوم و فنون و هنرما ضرورت شدیدی به جایگاه آموزش و یادگیری احساس می شود چرا که با مراجعه به منابع، ماخذ، مکاتب و مشاهده ی تعدد متد ها و گوناگونی روشهای یادگیری و آموزشی می توان به سادگی به این مهم پی برد.

(مفهوم سیستم آکادمیک آموزشی،پداگوژی،فرد تحصیل کرده)


سیستم آکادمیک آموزشی چه ویژگی هایی دارد؟

پداگوژی چیست؟ و فرد تحصیل کرده چه خصوصیاتی باید داشته باشد؟ با نگاهی به سیستمهای آموزشی رور دنیا در می یابیم یک سیستم آموزشی استاندارد داراری ویژگیهای منحصر به فردی است که در بخش های مختلف این مقاله مورد بررسی قرار می گیرد که کلیه ی این ویژگی ها در کنار یکدیگر،یک فرد بالغ و تحصیل کرده را به جامعه تحویل می دهد که از تمامی ابعاد رشد کرده و قادر است در راستای پیشبرد اهداف جامعه قدم بردارد.


پداگوگ و پداگوژی کلماتی با ریشه ی یونانی هستند که در لغت پداگوگ به معنی(راهنمای کودک) می باشد. در یونان باستان پداگوگ فردی بود در استخدام یک خانواده ی متمول و اشرافی و قدرتمندان استادانی بزرگ و بنام را برای مراقبت و آموزش فرزندان پسر در مقام پداگوگ استخدام می کردند. اما امروزه در بسیاری از فرهنگهای لغات پداگوژی (دانش و هنر آموزش دادن) که با روانشناسی همراه است استفاده می شود، به طوری که بین استاد و شاگرد رابطه ی نزدیک و مدت دار وجود داشته باشد. از این رو این کلمه بیشتر در زمینه ی آموزش هنر به کار می رود. فرد تحصیل کرده کسی است که تربیت شده، آموزش دیده و رشد یافته باشد، با توجه به تعریف، این سه المان اصلی باید از جانب یک سیستم آموزشی مورد توجه قرار گیرد.


تربیت: به پرورش جنبه های اخلاقی، اجتماعی و معنوی لازم برای هر فرد گفته می شود. مسائلی مانند برخورد های اجتماعی، کار در جمع، رعایت احترام های گوناگون و قرار دادهای سنتی از این دسته اند.
آموزش: به یاد دادن یک دانش،تخصص و فن گفته می شود.
رشد: یعنی آشنایی فرد با مسائل گوناگون و متنوع و گسترش دامنه ی دید شخص. در واقع لازم است هر فرد مجموعه ای از اطلاعات عمومی داشته باشد تا بتوان او را رشد یافته دانست.

همه نظام های آموزشی سه عنصر بالا را مورد توجه قر می دهند و در برنامه ی آموزشی خود تمام این موارد را در نظر می گیرند.

حال با توجه به سابقه ی موفقیت سیستم های آموزشی همچنین صادرات بزرگ ترین استادان موسیقی در کشورهای بلوک شرق از جمله شوروی سابق نگاهی به نوع سیستم آموزش موسیقی این جوامع انداخته و مقایسه ای با کشورمان می پردازیم.

نظام آموزشی در سه مرحله و رده بندی سنی صورت می گیرد.

1. مدرسه ی موسیقی

2. هنرستان موسیقی

3. دانشگاه موسیقی

1. مدرسه موسیقی (سال های ابتدایی 7 تا 11 سال )

در این سنین که دوره ی کودکی نام دارد، دانش آموز آمادگی خوبی برای تربیت شدن دارد، کودکان از آموزگاران خود حرف شنوی دارند و می توان برخی مسائل و موضوعات تربیتی را با آنها تمرین کردمسائلی مثل کار با گروه کر یا ارکستر،نحوه ی رفتار در سالن کنسرت و در لحظه اجرای موسیقی و... در این مقطع سنی پداگوگ موسیقی باید در قالب آموزگار وارد میدان آموزش شود که وظایف او بدین شرح است:

الف) علاقمند کردن کودک به موسیقی و استفاده کردن از آموزشگاه موسیقی: باید توجه داشت که از هر گونه برخوردهای تند که به ایجاد حالت منفی نسبت به موسیقی ختم شود باید به شدت خودداری کرد. در واقع در این مقطع سنی ما به تربیت علاقه مندان موسیقی و شنوندگان حرفه ای آینده می پردازیم. این کودکان در آینده ممکن است هر شغلی داشته باشند، چه به شکل آماتور به موسیقی بپردازند یا نه، مصرف کننده ی موسیقی جدی خواهند بود. شنوندگانی که در کودکی سختی اجرای آثار موسیقی را تجربه کرده اند و می دانند چگونه باید در سالن کنسرت حاضر شد و به شنیدن موسیقی پرداخت، علت گرانی بلیت کنسرت نسبت به سینما را درک خواهد کرد و می دانند چرا قیمت یک آلبوم ضبط شده بسیار ارزان تر از بلیت کنسرت است.


ب) کشف استعداد های واقعی و هدایت آنها به مراحل بالاتر و وظیفه ی دومی است که بر عهده پداگوگ موسیقی در این مقطع می باشد که در این سیسیتم الگویی می توانیم در نظر بگیریم که در آن تربیت در اولویت قرار دارد. مثلثی که راس آن تربیت و رئوس دیگر را آموزش و رشد تشکیل می دهند.

*در کشور ما مدارس موسیقی وجود ندارد. اما آموزشگاه موسیقی برپا می باشد.

2. هنرستان های موسیقی (سال های 12 تا 18 سالگی)

این سال ها مناسب ترین زمان برای آموزش می باشند. نوجوان در واقع در مقطع قبلی کشف استعداد شده و در عین حال دیگر بچه نیست و خود او نیز می خواهد تا به یادگیری موسیقی بپردازد. در این سال ها نوجوان احتیاح ندارد تا به کار و کسب درآمد بپردازد. از این رو می تواند به تمرین های طولانی مدت موسیقی پرداخته و با ذهن آزاد به فراگیری موسیقی مشغول باشد. در این سالها پداگوگ موسیقی که در نقش یک دبیر وارد می شود، باید بیشترین تلاش را برای آموزش هنرجوی خود به خرج دهد و در عین حال محیط آموزشی باید انظباط موسیقی را به هنرجویان تحمیل نماید. در این سال ها هنوز می توان به نوجوانان سخت گیری کرده و از آنها خواست تا به یادگیری دقیق موضوعاتی مانند: هارمونی، پلی فونی، تاریخ موسیقی و ... بپردازیم، که در این سیستم الگویی می توانیم در نظر بگیریم که در آن آموزش در اولویت قرار دارد. مثلثی که راس آن آموزش موسیقی و رئوس دیگرا را رشد و تربیت تشکیل می دهند.

3. دانشگاه موسیقی (سال های جوانی)

دانشگاه ایستگاه آخر در سیر آموزش موسیقی است. هرچند که عملا آموزش هرگز متوقف نمی شود. در این مقطع پداگوگ در واقع وظیفه بسیار سختی را بر عهده دارد. پداگوگ باید در درجه اول به کشف کمبود های علمی دانشجو بپردازد و در عین حال از آنجا که با فردی بالغ و بزرگسال روبروست، عملا اعمال فشار به مانند گذشته میسر نیست و پداگوگ بیشتر نقش یک منتقد را دارد. در اینجا باید با گسترش دید و دادن رشد فکری به دانشجو در واقع در وی انگیزه های تازه ای برای کار کردن را بیدار کرده و وی را با زوایای گوناگون فعالیتهای حرفه ای یک موسیقی دان آشنا نمود.

موضوعاتی چون فلسفه، زیبایی شناسی، روانشناسی آموزش و... که در این سیستم با توجه به الگوی که می توان در نظر گرفت، رشد در الویت قرار دارد. مثلثی که راس آن رشد و رئوس دیگر را آموزش و تربیت تشکیل می دهند.


سنین جوانی

باید توجه داشت در تمام این دوره های تحصیلی باید دروس موسیقی و عمومی در نظام آموزش گنجانده شود. تردیدی نیست که آموزش تخصصی در دوره ی هنرستان و دانشگاه با جدیت دنبال خواهد شد. اما در دانشگاه،دادن رشد فکری به دانشجو را باید به عنوان اولویت در نظر گرفت.

شناخت مهارت های لازم برای یک هنرجوی موسیقی و تقویت آنها:

از جمله توانایی های لازم برای هر موسیقی دان گوش موسیقایی، حس و درک ریتم، حس موسیقایی و تکنینک می باشد که به طور اجمالی به چگونگی تقویت آنها می پردازیم.


حس شنوایی
: یا گوش موسیقایی در یک موسیقی دان با افراد عادی کاملا متفاوت است. چرا که موسیقی دان باید:
الف) به تک تک صداهای موسیقی توجه کند.
ب) صداهای موازی و همزمان در یک اثر موسیقی را شنیده و تفکیک نماید.
پ) حرکت صداها را بررسی کرده و جهت حرکت آنها را تشخیص دهد.
یک پداگوگ موسیقی فارغ از اینکه چه موضوعی را تدریس می کند، باید توجه زیادی را برای تقویت شنوایی منظور دارد که این دروس عبارتند از: سلفژ، هارمونی، تاریخ موسیقی، نوازندگی.

سلفژ و هارمونی دروسی هستند که باید با هم تدریس شوند. تمرین این دروس حتما باید روی پیانو آموزش داده شود. شنیدن آثار ارکستری و خواندن و سرودن تم های معروف از رپرتوار موسیقی کلاسیک امری ضروری است. در تاریخ موسیقی آنچه اهمیت دارد چگونگی شکل گیری آثار جاویدان می باشد، نه زندگی خصوصی آهنگسازان. توجه به زندگی هنری آهنگساز، فلسفه ی غالب بر اندیشه ی وی، اعتقادات، هنرمندان معاصر با این آهنگساز در حوزه های گوناگون هنری، موسیقی دانان پیش از او که برای این آهنگساز تاثیرگذار بوده اند، آهنگسازان همدوره، بررسی و واکاوی آثار و توجه به ابداعات و نوآوری های آن و همچنین شنیدن مکرر این اثر باعث می شود تمام اجزای این اثر از سوی او با شنیدن قابل تشخیص باشد.

در نوازندگی همچنین حساسیت روی نتهای اشتباه، توجه به شنیدن همزمان خطوط موازی در قطعات پلی فونیک، درک و احساس تغییرات هارمونی تاثیر انکار ناپذیری بر بالا بردن دقت شنوایی خواهد داشت. از دیگر تواناییهای لازم برای یک موسیقی دان تشخیص و اجرای صحیح ریتم است. در دروس سلفژ و هارمونی اجرای ریتم های متفاوت بدون ساز و سرایش ملودی ها با ریتم های متنوع و در هارمونی نیز توجه به موقعیت آکوردها در ضربه های ضعیف و قوی در یک میزان، دیکته ی ملودی و دیکته ی ریتم کمک بسیار زیادی به تقویت این توانایی می کند. در تاریخ موسیقی نیز توجه به ریتم های متنوع در آثار آهنگسازان بسیار موثر است. در نوازندگی نیز توجه به ضربه های ضعیف و قوی، شمارش همراه اجرای هنرجو استفاده از مترونوم امری ضروری است.

سومین توانایی لازم برای یک موسیقی دان حس موسیقایی است که با منحصر به فرد شدن یک اجرا ارتباط مستقیم دارد. در سلفژ و هارمونی توجه به دینامیک و سرودن آن، توجه به سیر ملودی تغییرات آکوردها و نحوه ی اجرای آنها موجب تقویت این توانایی می گردد. در تاریخ موسیقی شنیدن اجراهای متنوع و متعدد ارکستری آوازی، اپرایی... و شنیدن و توجه به لایه ها بسیار سبب تویت این توانایی می گردد.

در نوازندگی نیز پداگوگ با توجه به رنگ صدایی که باید تولید شود، حساسیت به اجرای دینامیک ها و آنالیز اجرای نوازندگان بزرگ می تواند کمک بسیار زیادی به بالا بردن سطح توانایی هنرجو کند. از دیگر توانایی های لازم برای یک موسیقی دان تکنینک اجرا می باشد که تقویت آن بر عهده پداگوگ نوازندگی است. توجه به اکول صحیح نوازندگی، اجرای تمرین های تکنیکی هدفمند، تمرین اتودهای متناسب با قطعات رپرتوار ترم امری است بسیار جدی که نباید از آن غفلت شود. بالا بردن توانایی های تکنینکی کمک بسیار بزرگی برای اعتماد به نفس نوازنده روی صحنه و اجرای دقیق تر موسیقی خواهد بود.

بررسی ضعف سیستم های آموزشی در کشور

از عوامل موثر در تربیت هنرجوی نوازنده، رپرتواری است که او می نوازد و این کاملا به تجربه و شناخت پداگوگ بر می گردد که اگر معلم مربوطه در این امر زبده باشد، می تواند با توجه به شناختی که از توانایی و قدرت نوازندگی هنرجوی خود دارد، قطعاتی متناسب با نیاز و سطح توانایی او انتخاب کند که سرعت پیشرفت او را فزونی بخشد که متاسفانه در بعضی موارد شاهد انتخاب رپرتوار و آثار معروف و گاهی نامناسب با سطح توانایی نوازنده می باشیم که این می تواند از ضعفهای خیلی جدی محسوب شود.


از قطعات بسیار مناسب برای هنرجویان قطعاتی با بافت پلی فونیک می باشد که این قطعات بسیار بهتر است توسط معلم و شاگرد همزمان اجرا شود که باعث شود هنرجو خطهای مستقل را جدا بشنود که این علاوه بر پیشرفت تکنیکی نوازنده به تقویت شنوایی نیز بسیار کمک می کند، چرا که از بزرگ ترین ضعف های سیستمهای آموزشی در کشور تربیت شنوایی است که اصلی ترین رکن موسیقی را در بر می گیرد. موسیقی هنر اصوات است و گوش به عنوان تنها عضو شنیداری نیازمند پرورش است که اصلی ترین نقش را در تمامی شاخه های موسیقایی عهده دار است. برای یک آهنگساز، نوازنده یا رهبر، خواننده و ...و حتی برای یک شنونده ی موسیقی تربیت شنوایی سرنوشت ساز است که تمام این مسئولیت ها به گردن سیستم آموزش موسیقی و آموزشی است که به خاطر عدم توجه جدی در مرحله ی دوم این وظیفه و مسئولیت متوجه پداگوگ موسیقی است که حتما به این مهم توجه کند. پر واضح است که یک نوازنده اگر خوب نشوند چگونه می تواند خوب بنوازد؟ یک رهبر اگر قدرت شنوایی بالا نداشته باشد، چطور می خواهد یک حجم بزرگ موسیقی را رهبری کند و حتی یک شنونده با تربیت شنوایی خوب می تواند به راحتی آثار موسیقی را از یکدیگر تمییز دهد.

حال بهتر است در شناخت ضعف های سیستم آموزشی کشور کمی موشکاف تر شویم:

اگر بخواهیم از لحاظ آکادمیک در مدارس موسیقی بزرگ دنیا مقایسه ای انجام دهیم کمی نا امید کننده است، اما شناخت یک حقیقت هرچند مایوس کننده به مراتب بهتر از ندانستن آن است. یکی از عوامل ضعف در سیستم آموزشی عدم سرویس دهی موسیقی جدی به سنین پیش دبستانی، همچنین نداشتن برخورد حرفه ای با موسیقی از طریق رسانه های جمعی است، چرا که همچنان که در فصل اول اشاره شد در آکادمی های روز دنیا از سن هفت سالگی موسیقی به طور کاملا جدی دنبال می شود. این بدین معنا نیست که قبل از این زمان یعنی برای سنین زیر هفت سال موسیقی جدی نیست، چرا که از پنج سالگی موسیقی در بسیاری از پیش دبستانیها آغاز می گردد و این زمان آغاز برخورد حرفه ای با موسیقی و بهترین زمان برای تربیت شنوایی، معرفی و شناخت بزرگان تاریخ موسیقی و نوازندگی به طور موازی است، زیرا در این سنین کودکان فاقد کارهای متفرقه دور از مشغله فکری و جسمی و فشار مسئولیت و ... می باشند. از طرفی ذهن کودک هم کاملا آماده ی فراگیری است اما جای خالی این دوره ی بسیار مهم تربیتی و آموزشی در کشور ما شدیدا ملموس است، چرا که کودکان وارد نوجوانی شده و پنج سال حداقل از بهترین سنین خود را بدون آموزش پشت سر گذاشته اند. در شماری محدود در خانوداه ها با آگاهی نسبتا بالا و مرفه این مسئله جدی دنبال می شود. در مرحله دوم با یک مسئله ی دیگر مواجهیم و آن پخش نشدن موسیقی جدی و همچنین نشان ندادن شکل ساز در رسانه هاست که این کودک، که از مدرسه ی موسیقی محروم شده شانس آشنا شدن، شنیدن و علاقه مند شدن به موسیقی را از دست می دهد، مگر زمانی که به طور کاملا اتفاقی در ساز فروشی ها با شکل و گاهی با صدای ساز آشنا شود. حال با گذشتن از این سنین زمان وارد شدن نوجوان به هنرستان موسیقی است که به لحاظ تعداد محدود و ناشناخته بودن، عده ای نمی دانند که حتی چنین مدارسی وجود دارد که بخواهند فرزند خود را به طور رسمی وارد عرصه ی موسیقی کنند که هنر آموز بعد از وارد شدن به این مقطع تازه وارد یک دنیای جدید می شود و بسیاری از دروس موسیقی را باید به طور جدی شروع کند. حال این سوال مطرح است:هنر آموز با توجه به از دست دادن یک دوره پنج-شش ساله بسیار مهم آیا در این مقطع با ضعف های آموزشی مواجه است یا دیگر همه چیز همواره شده و فضای آموزش آکادمیک استاندارد با معیارهای روز جهان پیش روی است؟

بدیهی است که هنرآموز در این مقطع باید به طور جدی تربیت شنوایی را دنبال کند. دروس تاریخ موسیقی، تئوری و هارمونی عملی(نه تئوری) از دروس بسیار واجب برای هنرجویان موسیقی دارد. چرا که پس از این زمان آنها باید وارد دانشگاه موسیقی بشوند که در این دوره آموزش کمرنگ می شود و رشد نقش اصلی را دارد، دیگر هنرجو وارد سنین جوانی شده و بسیاری از شرایط فکری و روحی و اجتماعی او تغییر کرده است.

حال به یکی از عوامل دیگر می پردازیم و آن گزینشهای تعریف نشده و متغییر از لحاظ نحوه ی اجرا در آزمونها می باشد که بسیار زیاد مشاهده شده است افرادی در رشته ی موسیقی قبول می شوند که هرگز موفقیت کامل را در این رشته به دست نمی آورند و در نقطه ی مقابل افراد و گاهی اساتید خوب نوازنده و ... چندین سال پشت در آزمون های ورودی می مانند و دو اتفاق که هر دوی آنها کاملا غم انگیز است ممکن است اتفاق بیفتد.

الف)خروج از کشور ب) مایوس شدن از ادامه ی راه هنری (البته بسیار محدودند افرادی که هرگز مایوس نشده و کاملا جدی به کار هنری خود ادامه می دهند)، در بسیاری از موارد مشاهده شده برای پذیرش در رشته های علمی ،نمره ی اصلی در دروس تئوری لحاظ می شود که گاه ربطی به رشته ی مربوطه نداشته و گاه در درجه ی دوم اهمیت است که این بسیار باید مورد توجه قرار گیرد و با معیار های روز دنیا سنجیده شود. از دیگر عواملی که اهمیت دارد، اجرای کنسرت های مکرر دانشجویی در ابعاد کنسروارتور به جهت بالا بردن انگیزه ی جوانان و علاقه مند کردن آنها به تحصیل در رشته ی موسیقی می باشد که خود تجارت فراوانی را برای دانشجویان به همراه دارد که ما در سیستمهای آموزشی با مشکل های فراوانی نسبت به لغو این کنسرت ها مواجهیم.

یک عامل بسیار مهم در کشف و انتقال استعدادها و معرفی آنها به جامعه، تعامل بسیار خوب بین هنرستان و دانشگاه می باشد که با توجه به سیستم آموزش در هنرستان و نحوه ی گزینش ورودی در دانشگاه می توانیم به شکاف بین این دو مقطع پی ببریم که معیارهای هنرستان برای آموزش با معیارهای گزینش ورودی دانشگاه منطبق نیست. حال بد نیست به یکی از عوامل بسیار مهم و اصلی در موسیقی که هرچه سریع تر باید چاره اندیشی شود بپردازیم و آن یک دست نبودن تعاریف آکادمیک در زمینه ی سبک های موسیقی ایران و نحوه ی ارائه ی آن توسط استاد مربوط است. به عنوان مثال تدریس ردیف سنتی میرزا عبدالله با شاخصه های شفاهی و عدم توجه به مسئله ی بداهه نوازی بر اساس ردیف (بسط گوشه ها و المانهای ردیف در قالب های تعریف شده) در این میان عدم توجه به ردیف های دیگر بعضا باعث بروز تضادهای فکری حتی در بین استادان بوده است. از جمله مواردی که کاملا نسبت به آن بی تفاوتی مشاده می شود، توجه به آهنگسازان معاصر ملی می باشد، چرا که اینان معرفی کننده ی هنر معاصر و صفحات نانوشته ی تاریخ کشور می باشند که به ندرت مردم و گاهی هنرمندان معدودی با آثارشان آشنا هستند و این آثار به ندرت اجرا و شنیده می شود. بسیار جای ناراحتی است که اینان در کشور زندگی می کنند، ولی آثارشان در سایر کشورها اجرا و ضبط شده و در آنجا با استقبال روبرو می شود که این دوگانگی صدمه ی شدیدی به شناخت موسیقی معاصر در کشور و ادامه و انتقال آن به نسل های بعدی می زند و از پیشرفت موسیقی جدید می کاهد که این مهم باید حتما در سر فصل سیستم های آموزشی آکادمیک در کشور قرار گیرد، چرا که در همه ی سیستم های استاندارد جهانی شناخت و اجرای آثار معاصر ملی حتی در بسیاری از کشورهای همجوار خودمان این امر بسیار مرسوم است.

جای بس تاسف است که بیشتر خانواده ها،کودکان با موسیقی آشنا هستند، هنرمندان اروپا و کشورهای خارجی مثل باخ و بتهوون را کاملا می شناسند_یا حداقل اسم آنها را شنیده اند_اما هنرمندان بزرگ تاریخ کشور و هنرمندان معاصر که در بسیاری از کشورهای اروپایی و آمریکایی شناخته شده هستند، را نشنیده اند. اندوه حاج قربان سلیمانی که همه ساله از او در جشنواره های فرانسه برای اجرای کنسرت و معرفی موسیقی مقامی خراسان دعوت می شد، یادآور همین ضعف فرهنگی است که او دوست داشت برای مردم کشورش کنسرت بدهد، اما مردم او را نمی شناختند و با آثار فاخر او آشنا نبودند، برخلاف آنکه او کاملا اعتقاد داشت هنر نزد ایرانیان است و بس.

به نظر می رسد مسئولیت بسیار بزرگی متوجه هنرمندان از جمله: نوازندگان، آهنگسازان، معلمان_که گاهی مسئولیت سنگین تری احساس می شود و ... برای شناخت و معرفی هنرمندان کشور می باشد که نباید به سادگی از آن گذشت که با قرار دادن اجباری قطعات این بزرگان در رپرتوار سالانه ی دانش آموزان، دانشجویان و در هنرستانها و دانشگاها می توان تا میزان زیادی این مسئولیت فرهنگی را نهادینه کرد.

از جمله پیامد های ضعف سیستمهای آموزشی خروج فراوان دانشجویان موسیقی به دیگر کشورهای که این دانشجویان اغلب پس از گذراندن مقطع کارشناسی، شناخت سیستم های آموزشی استاندارد در سراسر دنیا در این مقطع و پی بردن فاصله علمی و عملی نسبت به هم سن و سالان خود در سایر کشورها و جبران این ضعف به تکاپو افتاده و در سنین 22-25 از کشور خارج شده و در مقاطع بسیار پایین تر از مقطع تحصیلی خود وارد سیستم های مختلف آموزشی شده و پس از خرج هزینه های گزاف و بازگشت (ارمغان فرنگی) به کشور می آورند و آن به تناسب هر شخص-که در هر مکتب و کشوری رشد یافته_کاملا متفاوت است که این در معرفی موسیقی جدید و ملی گاهی چندگانگی به وجود می آورد. هر چند که نمی توان از تاثیر و تلاش این افراد به موسیقی آکادمیک در کشور و شناساندن موسیقی جدی، روش ها و متدهای روز دنیا صرف نظر کرد.

در نهایت عامل دیگر که موجب یاس در دانشجویان و علاقمندان به موسیقی و خروج این افراد از کشور می شود. نبود انگیزه ی کافی برای فارغ التحصیلان از جهت امنیت شغلی در آینده، بیمه و سایر امکانات رفاهی است که صدمه ی بزرگی به هنر این مرز و بوم وارد می کند. امید است که فرهنگ دوستان در جهت مرتفع کردن این کاستی ها هرچه سریع تر چاره اندیشی کنند.


تولید و تالیف توسط آموزشگاه موسیقی هنر ایران زمین


نرم افزار مدیریت آموزشگاه موسیقی | موزیک آکادمی